جدول جو
جدول جو

معنی کشتی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کشتی کردن(رَ بَ کَ دَ)
اصطراع. کشتی گرفتن. (یادداشت مؤلف). لباخ. تبذخ. (منتهی الارب) :
بکین هرزمان پیشدستی کنم
به یک دست با پیل کشتی کنم.
اسدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرای کردن
تصویر کرای کردن
کرای چیزی یا کاری را کردن کنایه از به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن، برای مثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستی کردن
تصویر مستی کردن
گله و شکایت کردن، برای مثال مستی مکن که ننگرد او مستی / زاری مکن که نشنود او زاری (رودکی - ۵۱۱)، باده خور و مستی کن مستی چه کنی از غم / دانی که به از مستی صد راه یکی مستی (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کستی کردن
تصویر کستی کردن
کشتی گرفتن، مقابله کردن، برای مثال به زور آنکه با باده کستی کند / فکنده ست هرگه که مستی کند (اسدی - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشت کردن
تصویر کشت کردن
کاشتن، زراعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ دَ)
گشنی کردن. رجوع به گشنی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ زَ دَ)
زراعت کردن. فلاحت کردن. زرع. حرث. احتراث. ازدراع. حراثه. (ترجمان القرآن) (حبیش تفلیسی) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) :
هین مگو کاینک فلانی کشت کرد
در فلان سال و ملخ کشتش بخورد.
مولوی.
خوبکاران او چو کشت کنند
گاو در خرمن بهشت کنند.
اوحدی.
چو دستت می دهد امروز کشتی
بکن کز وی بفردا در بهشتی.
پوریای ولی
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ کَ دَ)
غنج. شمر. (تاج المصادر بیهقی). ناز کردن در رفتار
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ / مِ گَ تَ)
کشتی گرفتن. مصارعت:
پیل زوری که چون کند کستی
بند او پیل را دهد سستی.
مسعودسعد.
رجوع به کشتی گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ دَ)
جور کردن. ستم کردن. بدی کردن. بدرفتاری کردن. سوء معامله: قتیبه با آل مهلب بسیار زشتی ها کرده بود و ایشان را مطالبت کرده و مالهای بسیار گرفته. (ترجمه طبری بلعمی).
مکن ای روی نکو، زشتی با عاشق خویش
کز نکورویان زشتی نبود فرزاما.
دقیقی.
تو هرچند زشتی کنی بیش بر ما
شود بیشتر با تو مان مهربانی.
منوچهری.
رجوع به زشت، زشتی و دیگر ترکیبهای این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(وَزْیْ)
پشتیبانی کردن. یاری کردن. مدد کردن. مظاهرت. حمایت. معاضدت. امداد:
اگر پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر
چه باید یاری مردم کرایاور بود دولت.
قطران.
دگر ره دایه گفت ای سرو سیمین
نه فرزند من است آزاده رامین
که من فرزند را پشتی نمایم
بدان کز بند مهرش برگشایم
اگر وی را کند دادار پشتی
نبیند زآسمان هرگز درشتی.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
یارش از کشتی بدرآمد تا پشتی کند همچنان درشتی دید. (گلستان). دردجه، باهم یکی شدن و پشتی کردن دو کس در دوستی. (منتهی الارب).
- پشتی کردن از کسی یا پشتی کسی را کردن، از او حمایت کردن
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ وَ دَ)
کشتن. بقتل رساندن. قتل کردن. کشتار کردن: غلامان تیر انداختن گرفتند... و پیادگان بدان قوت به برج بررفتن گرفتندبه کمندها و کشتن کردند سخت عظیم. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاتی کردن
تصویر تاتی کردن
(در زبان کودکان) راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتی کشیدن
تصویر کشتی کشیدن
کشتی کشیدن در آب. کشتی در آب راندن: (کشتی در آب دیده کشیدند دشتیان دارد محیط عشق و جنون ساحل این چنین)، (ظهوری) یا کشتی کشیدن بر خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاتی کردن
تصویر قاتی کردن
در هم کردن، آمیختن، مخلوط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندی کردن
تصویر کندی کردن
سستی کردن، کاهلی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوته کردن
تصویر کوته کردن
کم کردن طول یا ارتفاع چیزی، کاستن، قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جفت شدن نزدیکی کردن: و لوطیان از یکدیگر آویخته باشند همچنانکه سگ از ماده آویزد چون گشنی کنند از یکدیگر باز نتوان شد بدان بشناسند که ایشان لوطیان اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتی کردن
تصویر پاتی کردن
باد دادن خرمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
فرو ریختن قسمتهایی از سقف و دیوار قنات واریز کردن قنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشتی کردن
تصویر آشتی کردن
آشتی کردن بالله اصلاح کردن بااو سازش کردن با وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشت کردن
تصویر کشت کردن
کاشتن زراعت کردن: (رنج بردی کشت کردی آب دادی بر درو گرت دونی از حد خامی در آید گو در آی) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتن کردن
تصویر کشتن کردن
مقاتله: (و با ایشان کشتن مکنید) (کشف الاسرار: 512 در ترجمهء: و لاتقالو هم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کستی کردن
تصویر کستی کردن
کشتی گرفتن مصارعت: (پیل زوری که چون کند کستی بند او پیل را دهد سستی)، (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتی کردن
تصویر پشتی کردن
یاری کردنکمک کردن مدد کردن حمایت کردن طرفداری کردن پشتیبانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتی کردن
تصویر پشتی کردن
((پُ. کَ دَ))
یاری کردن، حمایت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاتی کردن
تصویر قاتی کردن
((کَ دَ))
درهم و برهم کردن، دیوانه شدن، اختلال حواس پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یشته کردن
تصویر یشته کردن
((یَ تِ. کَ دَ))
دعا خواندن، نماز کردن
فرهنگ فارسی معین
اگر بیند که با کسی آشتی کرد، دلیل که عمرش دراز گردد و اگر بیند که در آشتی، کسی را به فساد دین خواند، دلیل که وی را به صلاح و خیر راه دین خواند. اگر بیند ه درخشم کسی را به صلاح دین می خواند، دلیل که وی را به فساد و راه شرّ خواند - محمد بن سیرین
آشتی در خواب، دلیل کند بر سه وجه. اول: بر درازی عمر، دوم: بر قوه، سوم: بر سیرت و اعتقاد پسندیده.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
Stack
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رشته کردن
تصویر رشته کردن
Rope
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاشت کردن
تصویر کاشت کردن
Graft, Plant, Sow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاشت کردن
تصویر کاشت کردن
enxertar, plantar, semear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
складывать в стопку
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رشته کردن
تصویر رشته کردن
связывать
دیکشنری فارسی به روسی